در جُستجوی عاشِقی



بسم الله الرحمن الرحیم

یک نفر آمد و گفت دختر بی بی الکی خوش است

راستش هرچی بهم میگفتن عمرا ناراحت نمیشدم اما الکی خوش؟!

چون خودم رو اصلا خوش چه برسه به الکی تصور نمیکردم

در حال حاضر دارم تو بدبختی و فلاکت غلت میزنم و شنا میرم ولی گاهی مسخره بازیم گل میکنه و هرهر به این بدبختیا میخندم

الان الکی خوش ترین آدم دنیام

هیچ دلیلی برای خوشی من وجود نداره(البته دلیل هست.چه دلیلی بالاتر ازخدای مهربان).در وضعیت مشابه من احتمالا طرف همه چیو گاز میگیره

اما الان دارم به مسخره ترین چیزا میخندم.اینجوری نبودما.نمدونم چم شده.چیز میزی خوردم؟نمیدونم والا

فکر کنم مالی خولیا گرفتم وتمااام

شما را به خدای بزرگ میسپارم وعده ما بعد از 120 سال دیار باقی

نه شوخی کردم بعد اربعین یا شاید بعد تر ان شاالله میام اگر عمری بود .

تا اون زمان اگر بار گران بودیم ورفتیم اگر نامهربان بودیم و رفتیم.

ای بابا این جمله آخری که اشکمو در آورد :((

فعلا کاری باری ندارید؟

عه تا خدافظی نکردم همه حرفامو بزنم

احتمالا ازین مرکز کذایی منتقل شم یه جا دیگه.البته جایی که میخوام برم از نظر پرستیژ و کلاس کاری خیلی پایین تره .

من اینجا یه مافوق محسوب میشم امضام پای کلی فرم هست یه ابهتی دارم برا خودم

اما اونجایی که میخوام برم نقشم فرق میکنه

همکارام و مراقب سلامتام از وقتی فهمیدن میخوام برم کلی اصرار که بابا نرو.همه ترفندارو پیاده کردن که نظرم تغییر کنه.

مثلا میگفتن اونجا که بری بدبخت میشی کلی کار میریزه سرت.اونجا میشی زیر دست یکی مثل خودت و.

اما اینا اصلا برا من مطرح نیست.

فقط دلم برای مردم فوق العاده مهربون اینجا که من رو دیوونه خودشون کردن تنگ میشه

دوشنبه هم تو عمل انجام شده قرارم دادن که باید کباب بدم منم مظلووم گفتم باشه کبابتونم میدم

قراره خودشون بیارن بپزن بشورن بسابن من فقط کارت و رمز کارت بدم .

 

 

+آیا دلتان برای حرم امام رئوف تنگ شده است؟

آیا بسیار مشتاق پابوسی شان هستید؟

خب بنده تجاربم را در اختیار شما عزیزان میگذارم

بنده در گذشته دو روش داشتم یکی پیله کردن یکی لوس کردن

در روش پیله کردن یعنی همش میگفتم خدا حرم .امام رضا حرم.دلم تنگ شده حرم.من حرم میخوام.من.

که معمولا با اشک همراه بود و خداروشکر خیلی زود جواب میداد خیلی زود(یعنی خودم تو کفش میموندم)

روشی که بعدا کشف کردم و بیشتر حال میداد بهم لوس کردن خودم بود

اساسا انسان بسیار لوسی هستم (به لوسی می برنخوره) واگر کسی باشه که ناز و لوسی منو بخره خیلی خوشحال میشم و نهایت استفاده رو میبرم

امام رضای عزیزم ناز منو میخرید چجوری؟

میومدم میگفتم آقا جان یعنی این درسته من از دوریتون اینقدر دلتنگ شم؟یعنی دیگه دختر بی بی رو دوست ندارین؟؟یعنی دختر بی بی انقد بده که تو حرمتون راهش نمیدین؟؟که اینها هم با حالت بغض و گریه بود

بعدش چی میشد؟؟امام رضای جان منو الساعه میطلبید

اما در حال حاضر مشکلاتی رخ داده که نمیتونم برم حرم.ترس ورم داشته از روش های کما فی السابق استفاده کنم وضایع بشم؟؟

اونوقت دیگه دلخوشی نمونه برام :((

من اگر احساس کنم امام رضا هم دیگه نازمو نمیخره که دق میکنم رسما

بنابراین فعلا صبر پیشه میکنم ببینم خدا وامام رضاش چی میخوان.

 

شنیده ام که از این عبد، یار خسته شده
خدا کند که به اخراج ما رضا نشود .

 

+من هستم ولی اینجا مدتی نیستم(فرزندانم! رو هوا والکی این تصمیمو نگرفتم دلیل دارم)

 

تا سلامی دیگر بدرود.

والی الله ترجع الامور.

یا علی علیه السلام

 

 


بسم رب العباس.

از دیشب که شب زیارتی حضرت ارباب بود دلم پیش عباسش بود

از دیشب دارم به عباس فکر میکنم.

عباس و مادرش.همیشه اسوه ی ادب برای من این دو بزرگوار بوده اند.تا کلمه ادب را میشنوم یاد عباس و مادرش می افتم

مادرش.

نام مادرش فاطمه بود.اما تاب دیدن غم در چشم های حسنین را نداشت به امیرالمونین عرض کرد دیگر اورا با این نام نخواند.از آن روز فاطمه دیگر فاطمه نبود ام البنین بود مادر پسرها

و عباس.

او را همه با دست‌هایش می‌شناسند. دست‌هایی که دستان خداست و از آستین رشادت و شهادت و مهر بیرون آمده. همان دست‌هایی که دستان پر سخاوت دریاست و تمام آب‌های دنیا را شرمنده خویش کرده است. دست‌هایش را نمی‌شود نادیده گرفت؛ چون دستان خدا فراتر از همه دست‌هاست. هر که با دست‌‌هایش بیعت کند، دستان خدا را در آغوش گرفته. .

دست‌هایش، آیینه دستان پر پینه مردی ا‌ست که تمام هستی در دست ولایت اوست. مردی که سالیان سال نان بینوایان را بر دوش می‌گرفت و بر در خانه‌های‌شان می‌برد و سفره‌ها‌ی‌شان را نمک‌گیر خویش می‌کرد. او فرزند دست‌های حیدرى. مردی که ذوالفقار را در دست داشت، ولی هرگز دانه جوی را به ستم از دهان موری باز نگرفت. پس از دستان او که نان‌آور خاک بود، دست‌های عباس آب‌آور زمین شدند. دستان او ساقی روزگارند.
دست‌هایش، برکت عشق را در سفره‌های عاشقان می‌نهند. اینک نان و خرما نه، که ازاو آب حیات می‌طلبم، آب مراد.

ومن .

یکی از خطاکار ترین ها .کسی که حرمت نگاه نداشت کسی که بی ادب بود

اما نور امید همچنان شعله میکشد درونش.

بی آبروست اما گاهی سعی کرده برای بندگی گاهی تلاش کرده با ادب باشد

اگر قابل است بابی شوید برای حوائجش ای حضرت باب الحوائج

چند سال پیش که برای عرض ادب به ساحتتان آمده بودم

روبروی ضریحتان خانومی پاکستانی توجهم را جلب کرد صورتش را به قسمت چوبی ضریح چسبانده بود و نجواگونه حرف میزد و آن چوب خیس اشک هایش بود.منم بی اختیار با دیدن او اشک میریختم .

وقتی که رفت من نیز صورتم را چسباندم به آن چوب خیس متبرک.به خاطر ندارم حاجتی خواسته باشم نمیدانم چه سریست قبل ازاینکه بروی کلی حاجت در صندوقچه دلت قرار میدهی که آنجا باز کنی ولی تا میرسی لال میشوی فقط غرق محبت و اشک میشوی

هتلمان پشت ضریح شما بود اما من هرگاه که میخواستم به زیارت بیایم دور میزدم و اول به ابی عبدالله عرض ادب میکردم

میخواستم شبیه شما باشم با ادب .

ای قمر منیر عالم راستش را بخواهید قصد داشتم بیایم و قسمتان بدهم . به حضرت صدیقه کبری به حضرت ابی عبدالله.به زینب کبری.

اما شرم میکنم ودور از ادب میدانم.

شما خودتان همه چیز را میدانید همه چیز میشود نیم نگاهی به من و زندگی ام کنید؟

میشود باز هم مرا غرق محبت خوش کنید؟

اینکه در این حال رو به مرگ یاد شما وسقاییتان بیفتم بی حکمت نیست

از آب زلالتان سیر آبم میکنید پسر سقای کوثر؟

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Free Articles فروشگاه اینترنتی فیلم و سریال طراحی سایت، سئو، تبلیغات در گوگل طراحی سایت ، سئو ،تبلیغات در گوگل درسی سنترال سرویس | تنها مرکز تخصصی تعمیرات لوازم خانگی sazeplus آفتاب دانلود2012